سلام پرواز021 2222 4444

سفری به بیروت زیبا

۲آبان۱۴۰۳
8 دقیقه

ماه مبارک رمضان است و تا سحر چیزی نمانده من و همسرم رضا روی صندلی های نه چندان راحت فرودگاه امام تکیه داده ایم تا بعد از اذان صبح تهران را به مقصد بیروت ترک کنیم . این بار پرواز مان فقط ربع ساعت تاخیر دارد و این یعنی که باید شاکر بود . آنچه در ایران کمتر اتفاق می افتد و اگر اتفاق افتاد جای تعجب و سپاس دارد .

سفرنامه لبنان

ماه مبارک رمضان است و تا سحر چیزی نمانده من و همسرم رضا روی صندلی های نه چندان راحت فرودگاه امام تکیه داده ایم تا بعد از اذان صبح تهران را به مقصد بیروت ترک کنیم . این بار پرواز مان فقط ربع ساعت تاخیر دارد و این یعنی که باید شاکر بود . آنچه در ایران کمتر اتفاق می افتد و اگر اتفاق افتاد جای تعجب و سپاس دارد .

بهرحال هم زمان با طلوع آفتاب پروازمان شروع می شود و دو ساعت و چهل دقیقه بعد در فرودگاه ساحلی رفیق حریری بر زمین می نشیند. به محض پیاده شدن از  هواپیمای ایران ایرو تحویل گرفتن چمدان ها و پر کردن فرم ویزا با کرایه یک ون نه چندان لوکس راهی هتل می شویم . هوای صبحگاه بیرون کمی دمق به نظر می رسد اما مسیر فرودگاه تا شهر شروع یک روز شلوغ را وعده می دهد.

بیروت شهر عجیبی است با همان نگاه اول یک جور مغناطیس معماگونه بر دلت چنگ می زند که نمی توانی از دستش خلاص شوی. مردم مهربان و صمیمی ، طبیعی بکر، فرهنگی غنی و شکوهی که ریشه در سالیانی دور دارد، همه و همه در جای جای شهر خودنمایی می کند.

وارد هتل می شویم. در لابی صدای فیروز در گوشم می پیچید « لبیروت» من قلبی سلامٌ لبیروت…» متصدی هتل با توضع خوش آمد می گوید و به صبحانه دعوتمان می کند . صبحانه نیم بندی در هواپیما خورده ایم و آنچه در این لحظه برایمان حکم آب برای ماهی را دارد یک دوش آبگرم و یک دل سیر خوابیدن بی دغدغه است. بخت با ما یار است و اتاقمان قبل از ساعت 10 صبح آماده می شود و این دومین شانس این سفر است .

حوالی غروب برای دیدن صخره روشه از هتل بیرون می زنیم . هوا بی نظیر است و ما را به پیاده روی مشتاق تر می کند . به کمک GPS ، نقشه و پرس و جو به محل صخره روشه ( کبوتر، عشاق)
 می رسیم . صخره ای که به روایت بومیان، روزگاری محل خودکشی عشاق ناکام بوده است. مردم دسته دسته در حال تماشا و عکاسی اند . و ما هم از دیدن این تابلوی کم نظیر چنان بهت زده ایم که سکوت تنها حرف بینمان می شود. آسمان نارنجی رنگ غروب و تلفیقش با دریای نیلی و این دو صخره زیبا به همراهی نسیمی مطبوع و موسیقی سوزناکی که از دور دست به گوش می رسد دیگر هوس بهشت را از دلمان می راند و من در این فکرم که عشاق بیروتی چه کج سلیقه بوده اند برای انتخاب محل انتحارشان. 

ساحل صخره روشه

صبح روز دوم سفر است تیغ آفتاب بهاری می خورد توی چشمم و یادآوری می کند که سفر جای خوابیدن تا لنگ ظهر نیست . به شدت مشتاق خوردن صبحانه لبنانی ام والبته گرسنگی هم در این اشتیاق سهیم است صبحانه ای شامل: ماست لبنه، شیر، انواع پنیر، انواع زیتون و روغن زیتون، انواع مربا، دو مدل نان و صد البته چای. ترکیب این صبحانه برای ما هم عالی است و هم به شدت سیر کننده. 

از هتل بیرون می زنیم. دانشگاه آمریکایی بیروت نزدیک هتلمان است راه را پیاده گز می کنیم تا به ورودی دانشگاه می رسیم. یک افسر مودب دلیل بازدیدمان را می پرسد و بعد با لبخند خوش آمد می گوید . چند پله را پایین می رویم و ناگهان حیاط دانشگاه تبدیل به بهشت برین می شود آنچه برایمان از باغ بهشت گفته اند را بدون کوچکترین کاستی می شود در حیاط دانشگاه دید. هوا بهشتی، زمین بهشتی، مناظر اطراف بهشتی و هر چه دلتان بخواهد حوری و پری بنام دانشجو در حال آمد و شد. چند لحظه ای ماتم می برد و با صدای رضا به خودم می آیم که می گوید : بیا از این طرف شروع کنیم.

دانشگاه آمریکایی بیروت در سال 1866 میلادی توسط میسیونرهای آمریکایی تاسیس شد و امروزه به عنوان دانشگاهی مستقل و غیر مذهبی مشغول به کار است. جایی که روزی میزبان پرفسور حسابی بود و همین ما را بیشتر به سر ذوق می آورد تا وجب  به وجبش  را لمس و چند عکس یادگاری چاشنی اش کنیم. 

دانشگاه آمریکایی بیروت

آنچه هر صبح خواب را از چشمانمان می دزد، نه سرو صدای زندگی مدرن شهری ، که آواز پر غلغله گنجشک هاست . آن قدر جیک جیک سر می دهند و هیاهو به راه می اندازند که عطای خواب شیرین صبح را به لقایش می بخشی . مقصد امروز میدان ساعت است . آدرس را از متصدی هتل می پرسیم و حدوداً 3 کیلومتر پیاده می رویم تا به Down town می رسیم . Down town محله ای مدرن و شیک و اغلب مسیحی نشین در بیروت است که آثار تاریخی خوبی را در خود جای داده. 

 محله  Down town

برج ساعت بیروت

نزدیک اذان ظهر است و ما بعد از بازدید از میدان ساعت به مسجد محمد امین می رسیم. مردم گروه گروه برای ادای نماز جمعه وارد مسجد می شوند و خالصانه صف می بندند . مسجد سازه ای به سبک عثمانی دارد و آن قدر تمیز و معطر است که دلم می خواهد ساعتها در صحنش بنشینم و آرامش ذخیره کنم. 

کمی آن طرف تر، آرمگاه رفیق حریری، رئیس جمهور ترور شده لبنان و یارانش به چشم می خورد. مزاری که عاری از هر گونه تجمل فقط با سنگی سفید و شمعدانی هایی به همین رنگ مزین شده و وجه تمایزش با خیابان پلکانی است که آن را در ارتفاع 1 متری قرار داده است با دیدن همه اینها ناخودآگاه قیاسی نابرابر در ذهنم شکل می گیرد که آزارم می دهد. بگذریم …. 

مسجد محمد امین و مزار رفیق حریری و یارانش

دلم می خواهد در فروشگاههای رنگارنگ Down town قدم بزنیم و خرید کنیم . اما ارزش پول ملی مان به قدری است که به همان قدم زدن کفایت می کنیم و ترجیح می دهیم باقی وقتمان سری به کلیسای سنت جورج در حاشیه میدان ساعت بزنیم . یک کلیسای ارتدکس کوچک و زیبا که قدمتش به سال 1800 میلادی می رسد .

کم کم گرسنگی فشار می آورد و در ضمن باید 3 کیلومتر دیگر پیاده روی کنیم تا به هتل برسیم سپس راهی خیابان الحمرا می شویم و ناهار را در یک رستوران به صرف فلافل لبنانی و فتوش و حمص صرف می کنیم . مزه هایی دل چسب و بی نظیر 

فلافل لبنانی، حُمص و فتوش

زندگی در شب های بیروت دست کمی از روز ندارد. شهر تا سحر بیدار است و سرزنده. جوان ترها در کافه سرگرم گپ و گفت اند و یا دست در دست یار در خیابان پاریس به مهتاب سلام می کنند. و اما ریش سفیدان در هر دکانی یا قهوه خانه ای روی چهار پایه ای چوبی جا خوش کرده اند و دود قلیان به هوامی فرستند و تخت نرد بازی می کنند. رضا سرگرم عکاسی در شب است و من روی یک صندلی در حاشیه خیابان می نشینیم و به آرامش این مردم همیشه در جنگ غبطه می خورم و آرزو می کنم کاش این حال خوش به جان مردم سرزمینم سرایت کند و ماندگار شود.

هوای شنبه در بیروت نیمه ابری است اما نسیم خنکی می وزد . برنامه امروز جونیه گردی است . یک تاکسی می گیریم و با توافق 35000 لیر به جوینه و ورودی حریصا می رسیم. جوینه شهری است سرسبز و با صفا و تقریباً چسبیده به بیروت و حریصا نام منطقه ای در جوینه که شامل کلیسا و تمثال حضرت مریم( سیده لبنان) است.

تنها راه ارتباط به حریصا از طریق تله کابین مقدور است و مسیر حرکت تله کابین چنان جذاب است که دلت می خواهد تا ابد در راه بمانی.

بالاخره به حریصا می رسیم و بعد از طی چند پله، ساختمانی مدرن به ما سلامی می کند . یک کلیسای بزرگ که بیشتر سازه ای شبیه نمایشگاه های تجارت جهانی دارد . اما در حیاط اصلی که بی شک از زیباترین حیاط های مذهبی دنیاست (با آن چشم انداز ترکیبی جنگل و دریا) یک کلیسای نقلی و دنج جا خوش کرده که به مراتب زائران بیشتری دارد. در کنارش هم پلکانی مارپیچ مردم را به مجسمه حضرت مریم می رساند .

مجسمه ای سفید رنگ که اطرافش با گل و انواع شمع و پارچه هایی به عنوان دخیل حاجت پوشیده شده. آنچه بین تشیع و مسیحیت مشترک است و پیوند آسمانی ادیان را 
یادآوری می کند. 

 

تمثال حضرت مریم

دل کندن از حریصا و جوینه گرچه سخت است اما ساعت نشان می دهد که به عصر نزدیک می شویم و راستش را بخواهید قار و قور شکممان قدرتش در این نمایش بیشتر است . پس به سمت بیروت زیبا راه می افتیم و با یک تبوله و کباب لبنانی ضیافت امروزمان را کامل می کنیم . 

خیابان پاریس

یک شنبه تعطیل بیروت حال غریبی دارد به خصوص که آخرین روز سفرت باشد . سکوت و آرامش شهر ناخودآگاه پایمان را به کوچه و خیابان می کشاند تا کمی در محله های بیروت پرسه بزنیم. کوچه ها و خیابان ها در بیروت شبکه پیچیده ای دارند و شاید یکی از عوامل فقدان سیستم حمل و نقل عمومی همین باشد. از کوچه ای که بالا می روی بی مقدمه سر می خوری به کوچه ای دیگر و شاید حتی خیابانی و محله ای دیگر.

خیابان های نه چندان تمیز بیروت یک وجه مشخصه دیگر هم دارند و آن همزیستی مسالمت آمیزی است که هم می شود در هم جواری مسجد و کلیسا دید و هم در همسایگی ساختمان مدرن در آغوش باز مانده ای از جنگ. مردم لبنان همان قدر برای تیر و ترکش به جا مانده از جنگ ارزش قائل اند که برای هویت ملی شان و به همین علت خاطرات جنگ را مانند گنجینه ای 
پر ارزش حفظ می کنند.

بیروت زیبا

در راه برگشت از محله های بیروت سری به پارک صنایع می زنیم و زیر سایبان شمشادهای قد کشیده سمبوسه های محلی و زعترنان را با میلی دو چندان می خوریم. شب، هنگام خواب دوباره و چند باره آهنگ بیروت را پلی می کنم و از اعماق قلبم به بیرون دورد می فرستم . درودی که این بار بوی وداع دارد. اما لبنان برای من هنوز رازهایی سر به مهر دارد. رازهایی شیرین ! به امید دیدار دوباره  بیروت
 و کشف آنها … 
پایان

نویسنده : سیده شیوا چاوشی نژاد 

تورهای پر بازدید خارجی

تورهای پر بازدید داخلی

021 2222 4444

تهران، بلوار میرداماد (غرب به شرق)، نرسیده به میدان محسنی، پلاک 110 طبقه دوم