داستان از اون جایی شروع شد که دو تا از دوست کانادایی من که سال هاست می شناسمشون و از ونکوور کانادا اومده بودن فرانسه و توی یکی از شهرهای شمالی اون به اسم ” ورونس ” ( VERVINS ) یا به قول خود فرانسوی ها ” وقونس ” اقامت داشتند ، وقتی فهمیدن که برای زندگی به وین اتریش رفتم .
داستان از اون جایی شروع شد که دوتا از دوست کانادایی من که سال هاست می شناسمشون و از ونکوور کانادا اومده بودن فرانسه و توی یکی از شهرهای شمالی اون به اسم ” ورونس ” ( VERVINS ) یا به قول خود فرانسوی ها ” وقونس ” اقامت داشتند ، وقتی فهمیدن که برای زندگی به وین اتریش رفتم. از من دعوت کردن تا برم پیششون و مدتی رو به گشت و گذار در فرانسه بگذرونیم ، این دوستای من در حقیقت حکم پدر و مادر من رو دارن و خیلی برای من عزیز هستند و همیشه باهاشون به من خوش گذشته ، من در ماه مه سال 2015 بعد از کلی گشتن توی گوگل ، آخر یه بلیط خوب و ارزون با ایر فرانس فرانسه گرفتم که البته اگه الان بخوای تبدیل کنی با یوروی 11 هزار تومانی هفت هشت تومنی می شه ، بگذریم ، زمانی که من به پاریس رفتم بهترین زمان برای سفر تو کشورای اروپایی بود ، چون هوا نه گرمه نه سرد و خیلی هم عالیه ، 8 مه قبل از ظهر از وین به سمت پاریس پرواز کردم ، و خیلی هم استرس داشتم چون یکی از دوستام از این که فرانسه نا امنه گفته بود و من هر لحظه منتظر یه اتفاق بد یا یه حمله تروریستی بودم ، خنده داره نه !
اطلاعاتی که قبل از سفر درمورد راه آهن پاریس در گوگل جستجو کردم
من زبان فرانسه رو خوب می فهمم ولی چون خیلی سال پیش یاد گرفتم توی حرف زدن خوب نیستم به خصوص که اگه طرف مقابل بخواد یکی از اهالی شهر کوچیک شمالی و همسایه بلژیک ، یعنی ورونس باشه ، ولی به هر حال توی این مدت سفرم به فرانسه مشکلی پیدا نکردم فقط متاسفانه فرانسوی ها اصلا انگلیسی حرف نمی زنن حتی اگه مادرشون انگلیسی باشه خیلی حساس و غیرتی هستن نسبت به زبون فرانسوی که البته حقم دارن ، به نظر من زیباترین زبان دنیا فرانسویه ، خوب برگردیم به پرواز و ایر فرانس ، خوب بود ، نسبت به خط هوایی اتریش خیلی بهتر بود ، کلا اروپایی ها خسیسن ، توی هواپیما یه لقمه کوچیک دادن ولی خیلی خوشمزه بود ، اگه اهل نوشیدنی های الکلی هستید ، ایرلاین های خارجی برای شما خوبه ولی اگه شکمو هستید با ایرانی پرواز کنید و البته عربی ، طول پرواز 2 ساعت و نیم بود و مهماندار آلمانی و فرانسوی حرف زد و انگار نه انگار که انگلیسی زبان رسمی دنیاست ، سرویس دهی و برخورد خدمه پرواز خوب بود و مهمانداران خانم خوشگلی هم داشت.
فرودگاه مقصد من ” فرودگاه چارلز دو گل پاریس ” بود که از مرکز شهر و ایستگاه اصلی راه آهن پاریس که ” گر دو نور ” ( GAR DU NORE ) اسمش بود ، نیم ساعت با قطار فاصله داشت ، وقتی که وارد فرودگاه شدم ابهت اون منو گرفت ولی اعتماد به نفسم رو حفظ کردم و با خوندن تابلوها رفتم از اطلاعات فرودگاه یه کمی سوال در مورد این که چجوری می تونم به شهر ورونس برسم و بلیط و ساعت قطار پرسیدم ، البته این اطلاعات رو قبلا از گوگل در آوورده بودم ولی خوب من یه کمی محتاط عمل می کنم ، فرودگاه چارلز دو گل خیلی بزرگ و گیج کننده بود و بلیط قطار هم تقریبا ده برابر وین بود ، من تو وین بلیط قطار سریع السیر فرودگاه به مرکز شهر رو می خرم 2 یورو در صورتی که تو پاریس 10 یورو بود و فاصله ها هم مثل هم ، در کل فرانسه نسبت به خیلی از کشورهای اروپایی گرون تره ، همه چیز گرون تره ، انقدر استرس داشتم توی فرودگاه که متاسفانه حتی یه عکسم نگرفتم.
حمل و نقل عمومی پاریس هم مثل شهرهای دیگه اروپا خوب بود ولی به پای وین نمی رسه ، اصلا قابل مقایسه نیست ، خلاصه من خودم رو به هر شکلی بود رسوندم به راه آهن پاریس که خیلی هم بزرگ بود و یه تابلوی خیلی خیلی بزرگ داشت که همه مسیرها و ساعت هاشون رو اون جا زده بود و هر دو دقیقه یه بار تغییر می کرد ، من که تا این جا اینترنت نداشتم ، به اینترنت وای فای راه آهن وصل شدم و به دو دوست پیرم خبر دادم که رسیدم پاریس و ساعت بلیطم رو که برای 3 ساعت بعد بود بهشون گفتم که بیان دنبالم ، حدود 2 ساعت و نیم منتظر شدم و توی راه آهن قدم زدم تا این که نزدیک به حرکت قطارم شد ، رفتم و با پرس و جو قطارم رو پیدا کردم ، بگذریم که مجبور بودم فرانسوی بپرسم چون انگلیسی جواب نمی گرفتم.
سوار قطار شدم و منتظر موندم تا مامور چک کردن بلیط ها بیاد و بلیطم رو نشونش بدم و بگیرم بخوابم ، چون خیلی خسته بودم و احتیاج به خواب داشتم ، قطار حرکت کرد و مامور اومد و یه کم خوش و بش کرد و پرسید اهل کجایی و کجا می ری ، خلاصه من خوابیدم ، نیم ساعتی خوابیدم که یه دفعه پریدم از خواب و زیباترین منظره زندگیم رو دیدم ، یه دشت سبز پر از گل های زرد رنگ ، واقعا طبیعت فرانسه زیباست ، در بین راه ، قطار در شهری به اسم ” لائون ” ( LAON ) توقف کرد که مسافرگیری کنه و مسافرایی که مقصدشون این شهره رو پیاده کنه ، این شهر هم بسیار زیبا است و بلندترین کلیسا روز یک بلندی در این شهر ساخته شده که خیلی با ابهت و بهت انگیزه ، بعد از لائون از یکی دوتا ده کوچیک رد شدیم ولی توقف نداشتیم ، من با این که خوابم می اومد از ترس این که ورونس رو رد نکنم دیگه نخوابیدم ، تا اینکه بعد از 2 ساعت و نیم از پاریس به ایستگاه ورونس رسیدم و به لطف فرانسوی دست و پا شکسته ای که بلد بودم و یکی از متصدی های قطار در جای درست پیاده شدم و با استقبال گرم دوستای پیر مهربونم روبرو شدم.
دشت های پر از گل های زرد زیبا در راه رفتن به ورونس فرانسه
بعد از دست و روبوسی و بغل و کلی اشک ذوق ریختن ، با پای پیاده رفتیم به سمت محل اقامت ، وااای چه جای قشنگی بود ، یه شهر کوچیک که پر از قصر بود و محل اقامت من بزرگ ترین و مشهورترین قصر این شهر بود که از همه جای شهر معلوم بود ، یه قصری که از قرون وسطی باقی مونده بود و باز سازی شده بود و پر از روح های سرگردان بود ، یه نکته جالب در مورد شهر ورونس بگم و اون اینه که کارخونه برند مشهور ” ژی وانژی کنزو ” (GIVENCHY KENZO ( توی این شهره و من هر روز از جلوی درش رد می شدم ولی متاسفانه نشد که برم تو ، این شهر کوچیک خیلی جاذبه داره و طبیعت خیلی زیبا و پارک های طبیعی بزرگ و سر سبزش همش تو چشم بودن ، من با این که تو قصر زندگی کردم اون مدت رو ولی راستش اصلا دوستش نداشتم چون احساس می کردم روح سرگردونی همش باهامه ، یکی از بدی های این شهر و کلا این نقطه از فرانسه اینه که ، از تون جایی که در شمالی ترین نقطه کشور قرار داره تا 12 شب هوا روشنه و خواب آدم کاملا به هم می ریزه ، روز اول که رسیدم و رفتم طبقه بالا وسایلم رو گذاشتم ، و کمی استراحت کردم ولی خوابم برد ، بیدار شدم دیدم صبح شده و ساعت 11 بود ، بدو بدو اومدم پایین به دوستام گفتم چرا منو بیدار نکردین خیلی خوابیدم ، ولی اون گفت که 3 ساعت بیشتر نخوابیدم و الان ساعت 11 شبه ، شوکه شدم و خیلی حالم گرفته شد ، ولی خوب روز دوم با این روشنایی شب کنار اومدم.
کارخانه عطر کنزو ژیوانژی در ورونس فرانسه
محل اقامت من در مدتی که در ورونس فرانسه بودم
یکی از خوبی های فرانسه اینترنت پرسرعتشه ، خیلی سرعت اینترنت بالاتر از اتریش بود و من همه کارامو در نصف زمان انجامشون تو وین ، تموم می کردم ، در کل فرانسه رو دوست دارم مردمشم بهتر از مردم آلمان و کشورهای دیگه اروپای غربی پیشرفتن ، یکی از بدی های سفر این بود که به دلیل مسن بودن این دو دوست من ، خودم باید همه کارارو می کردم و دیگه از حالت مهمون بازی در اومده بود و یه جورایی صابخونه شده بودم ، قصر سرد بود با این که فصل بهار بود ، یه خانمی هر روز می اومد کارمونو می کرد و با ماشین می برد ما رو بیرون که خرید و گردش کنیم ، اسمش آنجلی بود و جالب تر این که آلمانی هم بلد بود و وقتی من تو فرانسه در می موندم سوئیچ می کرد رو آلمانی ، خیلی با حال بود.
پارک روبروی قصر
کوچه پس کوچه های ورونس فرانسه
یه بار آنجلی ما رو برد قبرستون شهر که خیلی هم خوشگل بود ، دوست پیرم می خواست بره سر مزار همسر برادرش که فرانسوی انگلیسی بود ، من هم رفتم و برای یه مسیحی فاتحه خوندم ، اسمش آنیتا بود و آنژلیک صداش می کردن ، همسر آقا محمود که در انگلیس بود و داشت تدارک عروسی پسرش امید رو می دید و تجربه جالبی بود ، در حالی که توی قبرستون قدم می زدیم آنجلی یه خونه دوردست متروکه رو نشونمون داد گفت بعضی وقتا از این جا صداهای عجیبی می آد که فک می کنیم روح های سرگردونن که دورهمی می ذارن ، اینا رو به فرانسوی می گفت ، بعد از اون رفتیم سوپر مارکت و کلی خرید کردیم ، خانم صندوق دار می خواست کلاه سرمون بزاره و چون فهمید توریستیم و ما هم به انگلیسی باهاش صحبت کردیم به جای 10 یورو 2 یورو برگردوند و منم که بزرگ شده اصفهانم ، شم حسابگریم گل کرد و وقتی دیدم اشتباه حساب کرده به فرانسوی بهش گفتم ، خانومه شوکه شد و به تته پته افتاد و عذرخواهی کرد و 10 یورو برگردوند ، شب که رسیدیم خونه ، البته اسمش شبه تا 12 روشن بود هوا ، شام خوردیم و موقع خواب من رفتم توی اتاقم بعد از چک کردن ایمیل هام و جواب دادن به اون ها ، خوابیدم ، نمی دونم من توهم زدم یا واقعا روح آنژلیک خدا بیامرز اون جاها بود و پرسه می زد ، من صداهای زیادی شنیدم اون شب و به قدری ترسیده بودم و صداها واضح بود که نصف شب گریه کنان رفتم و تو بغل دوستم خوابیدم و دوست منم تا صبح از این صحنه ریسه رفت و نمی تونست خودشو کنترل کنه ، همیشه تعریف می کنه و می خنده ، یادش خوش.
محل دور همی ارواح در قبرستان ورونس به گفته آنجلی
روز سومی که در فرانسه به سر می بردم برنامه رفتن به شهر لائون را داشتیم ، سوار قطار شدیم و تو لائون پیاده شدیم و برای رفتن به داخل شهر که روی بلندی بود باید سوار یه ترن مخصوص بامزه می شدیم ، با ترن رفتیم بالا و توی کوچه پس کوچه های شهر گشت زدیم ، در کل شهرهای اروپا همگی به یه شکلن و اگه از هلند بری جنوب ایتالیا انگار از پونک رفتی مرزداران ، همون طور که گفتم بلندترین کلیسای مسیحیا توی این شهره که به ” کلیسای جامع لائون ” ( Laon Cathedral ) معروفه ، در گذشته باور بر این بوده که هر چی کلیسا رو بلندی بالاتری ساخته بشه به آسمون و خدا نزدیک تره و رستگارتر می شه آدم ، بعد از طی کردن کوچه پس کوچه های شهر لائون رسیدیم به کلیسای زیبای معروف و کلی عکس گرفتیم و حدو دو ساعتی داخل اون گشت می زدیم ، از خانومی که اونجا شمع می فروخت ، سه تا شمع خریدیم و روشن کردیم ، کلیسا بسیار زیبا بود و قابل تحسین ساخته شده بود ، من نمی دونم چطوری مصالح بردن اون بالا تو اون دوره زمونه.
قطاری که ما با اون از ورونس به لائون رفتیم
شهر زیبای لائون فرانسه
بلندترین کلیسای جهان که نسبت به کلیساهای دیگر در نقطه بالاتری از سطح زمین بنا شده
داخل کلیسای لائون
شمع هایی که خریدیم و در محوطه مخصوصی در کلیسا روشن کردیم
عکسی از کلیسای جامع لائن در زمان های دور
با ترن اومدیم پایین و رفتیم که ناهار بخوریم ، بعد ناهارم برگشتیم به قصر ، موقع عصر آبجو با بادوم هندی می خوردیم و به گپ و گفت می نشستیم ، توی حیاط خوشگل قصر قدم می زدیم و عکس می گرفتیم ، با دوستای عزیزم روزهای خیلی خوبی رو داشتیم ، کل ورونس رو با خط یازده می رفتیم و برمی گشتیم ، دو روز آخرم توی قصر ، صاحب قصر که عروسی پسرش رو برگزار کرده بود به همراه خواهر دیگش اومدن ورونس و خیلی خوش گذشت ، اون زمانی که من رفتم ورونس موقع عید پاک بود و کلی شکلات خرگوشی هدیه گرفتم ، شب ها دور میز سنگی که از یادگارهای قرون وسطی بود ، می نشستیم و از غذاهای خوشمزده دو خواهر لذت می بردیم و می می زدیم ، گپ می زدیم و صدای خنده هامون تا دو تا گوچه اونورتر هم نمی رفت چون اون قصر انقدر بزرگ بود که از آشپزخونه به زور صدا بیرون می رفت ، یکی از تفریحات هر روز صبح من این شده بود که با پیرزن فرتوت همسایه گپ می زدم و حرفاش رو با اون لحجه غلیظ فرانسوی ، یکی درمیون می فهمیدم و جواب می دادم ، فک کنم تا الان مرده ، خیلی با مزه بود ، همش می پرسید محمود کجاس محمود کی میاد ، صابخونه رو می گفت.
پیرزن بامزه از روی دیوار با من با لحجه غلیظ فرانسویش صحبت می کرد
دو روز آخر سفر به فرانسه رو تصمیم گرفتیم که با دو تا دوست پیر کاناداییم بریم پاریس و در هتل بمونیم ، از زیبایی پاریس هر چی بگم ، کم گفتم ، از روی رود سن رد می شی و منظره برج ایفل رو داری ، تنها پشیمونی که دارم اینه که چرا یه روز بیشتر نموندم که برم بالای برج ایفل ، دفعه بعد اولین کاری که می کنم همینه ، پاریس 10 برابر از وین زیباتره ، مردمشم خونگرم ترن ، جالبه درصد ساهپوستای فرانسه از سفیدپوستاش بیشترن ولی دوستم حق داشت پاریس یه کمی نا امن بود و از ساعت 8 شب به بعد تنها توی خیابون و به خصوص محله های پایین شهر و یا محله های سیاهپوست نشین ، کمی ریسکی بود ، هتل ما تو یکی از محله خوب شهر بود ولی خود هتل خیلی تعریفی نداشت چون که عجله ای گرفتیم ولی ارزون بود ، البته فقط برای جای خواب می خواستیم چون همش مشغول گشت و گذار بودیم.
برج ایفل زیبا در پاریس فرانسه
معماری بی نظیر برج ایفل پاریس
شانزه لیزه معروف رو هم بدون شک می شناسید ، خیلی قشنگ بود ، حال هوای خوبی داشت ، طاق نصرت ( Arc de Triomphe ) رو هم دیدم و باهاش عکس گرفتم ولی قشنگ ترین عکسی که گرفتم با فراری قرمزی بود که دقیقا همرنگ لباسم بود ، خرید تو شانزه لیزه ( Champs-Elysées ) تنها برای مولتی میلیاردرهاس چون قیمت ها نجومیه ، من از پاریس تنها یه برج ایفل کوچولو و یه کلاه کج قرمز خریدم که هر کدوم 10 یورو آب خورد برام ، کلا گرونیه فرانسه ، اگه خواستین برین حواستون باشه کلاه سرتون نره ، به خصوص مراقب این شارلاتان های اطراف برج ایفل باشین با شعبده بازی هاشون یه کاری می کنن که یه دفعه می بینی 50 یوروت رفته.
طاق نصرت در خیابان شانزه لیزه
خیابان معروف شانزه لیزه در پاریس
فراری قرمزی که من باهاش عکس گرفتم
به پیشنهاد دوستام سری هم به گورستان معروف ” پر لاشز ” ( Cimetière du Père-Lachaise ) زدیم و بر سر مزار صادق هدایت و غلامحسین ساعدی ساعتی طلب آمرزش برای این دو عزیز کردیم.
قبرستان پر لاشز و مزار صادق هدایت
مزار غلامحسین ساعدی در پاریس
بعد دو روز گشت و گذار و خوشگذرونی تو پاریس ، شهر عاشقا ، دیگه وقت راهی شدن من بود و وقت خدافظی ، رفتیم تو یه کافه محلی که سر کوچه هتلمون بود صبونه خوردیم و از قضا گارسون یه پسر ایرونی از آب دراومد ، بعدش دوستای مهربونم منو تا راه آهن رسوندن ، البته خودشونم باید با قطار برمی گشتن ورونس ، روز دلگیری بود ، بالاخره لحظه خدافظی رسید و البته اونا قول دادن که تا نرفتن ونکوور ، یه سفر بیان وین که اومدن ، من رفتم فرودگاه و اونام رفتن ورونس ، دیگه این دفعه با فرودگاه آشنا بودم راحت گیت رو پیدا کردم و منتظر اعلان شدم ، راستی یادم رفت بگم ، روز اول من یه جا تو راه آهن گم شدم ولی یه آقای سیاهپوست مهربون که رفتگر اون جا بود فهمید و با زبان انگلیسی که خوبم حرف می زد منو رسوند جایی که باید می رفتم ، در واقع فرشته نجاتم شد.
فرانسه رو دوست دارم و با سفر به این کشور علاقم به زبونشم حتی بیشتر شد ، در سفرهای بعدیم حتما به جنوب این کشور می رم و به شما پیشنهاد می کنم که تور فرانسه رو بخرید و از سفرتون به اروپا لذت ببرید.
نویسنده : صنم نصیری